کد مطلب:141892 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:138

حماسه رزم قاسم
«حمید بن مسلم» كه یكی از راویان جنگ است می گوید: هنگامی كه «قاسم» در میدان حاضر شد «عمرو بن سعد بن نفیل الازدی» به من گفت: «به خدا سوگند بر او سخت خواهم گرفت» او را گفتم: «شگفتا! از این كار چه می طلبی؟ در حالی كه این جمعیت بسیار احدی از یاران حسین را باقی نخواهد گذاشت» او قسم خورد كه خود را با قاسم بن الحسن علیه السلام درگیر خواهد كرد. او شتابان به سوی قاسم حمله ور شد و ضربه ای به فرق مباركش زد، «قاسم» از این ضربه با صورت به زمین خورد و فریاد برآورد: «یا عماه! عمو جان!»، ناگاه حسین علیه السلام همان گونه كه باز شكاری به ناگاه آشكار می شود، به سمت او آمد. او چون شیری خشمگین كه بسیار سختی نشان می داد، با شمشیر چنان به «عمرو» حمله ور شد كه او را غافلگیر كرد. او دستان خود را پیش آورد تا از ضربه كاری امام، خود را بازدارد، اما دست او از آرنج چنان شكسته شد كه صدای آن شنیده شد. از این ضربه بی تاب شد و نعره ای بركشید سپاه عمر برای نجات او به امام حمله ور شدند. سینه عمرو بن


سعد در این درگیری در زیر سم اسبان پایمال شد و او در دم جان داد. [1] .

زمان اندكی گذشت و گرد و غبار فرونشست. (دیدم) حسین علیه السلام بر بالین نوجوان ایستاده است. قاسم پاهایش را به زمین می سایید و در حال پر كشیدن به ملكوت اعلی بود. حسین فرمود: «بعدا لقوم قتلوك، خصمهم فیك یوم القیمة جدك؛ (از رحمت خدا) دور باشند قومی كه تو را كشتند، در حالی كه دشمن آنها در قیامت جد تو باشد» سپس فرمود: «عز علی عمك ان تدعوه فلا یجیبك او یجیبك ثم لا تنفعك، كثر واتره و قل ناصره؛ [2] بر عمویت سخت است كه تو او را بخوانی و او تو را پاسخ نگوید، یا او تو را پاسخ دهد، اما آن پاسخ او، تو را نفعی نرساند. آری، صدایی كه به خدا قسم تنهایی اش زیاد و یاورش كم است».


[1] تاريخ الامم و الملوك، ج 5، ص 447؛ ابصار العين، ص 72.

[2] مقاتل الطالبيين، ص 92؛ الارشاد، ج 2، ص 108.